فرصت طلایی

ساخت وبلاگ
سلام رفقا. دلم بدجوری برای همتون تنگه، امیدوارم هر جای این کره خاکی که هستین دلتون شاد باشه و جیبتون پر پول.

خیلی خلاصه از این یکسال و نیم بگم،اما قبل از اینکه بخوام چیزی بگم بهتره داستان‌های من و کارشناس جان رو بخونید... 

یادتون میاد چقدر اون روزا از پیشنهاد کاری که شده بود منزجر بودم؟ از قدیم میگن از هرچی بدت میاد سرت میاد :)) 

من تقریبا یک ماه بعد از اون پست و درست اوایل نوشتن داستان مینا، وارد نتورک شدم :) البته نه اون جایی که کارشناس

محترم دعوت کردن .برحسب اتفاق یک ماه بعد به دعوت داداشم وارد این کار شدم و الان یکسال و نیم هست عاشقانه کارمو

دنبال میکنم، 65 نفر تیم دارم  و علی رغم اینکه خیلییییی دلم برای نوشتن و این خونه ی قدیمی و بالاخص شماها بدجوری

لک زده، نمیتونم مثل قدیم حضور پر رنگ داشته باشم، بخوام نخوام 65 نفر به من اعتماد کردند و امید دارند بتونن

رویاهایی رو که سالها دفن کردن، دوباره زنده کنن و در آغوش بگیرند. یه روز که خیلی هم دور نیست دوباره برمیگردم

میخونمتون و مثل قدیم مینویسم...

الانم تو جاده تو مسیر بوشهرم. اولین ماموریت و سفر سال نود و هشت هم رقم خورد . جای همتون خالی.

 

پی نوشت : به کل نوشتن یادم رفته، ولی دوباره شروع میکنم .

دغدغه های یک دهه شصتی...
ما را در سایت دغدغه های یک دهه شصتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmoonsuns64f بازدید : 116 تاريخ : جمعه 27 ارديبهشت 1398 ساعت: 16:58