حافظه ی خودسرم

ساخت وبلاگ
جدیدا به این موضوع پی بردم که حافظه ام روش شب

امتحان رو برای یاداوری پیش گرفته...رو حرفای قند تو

دل آب کُنش،با ماژیک فسفری سبز، خط میکشه تا هایلایت شه و

همیشه تو ذهنم بمونه :)

حالا هم یادم نمیاد داشتیم از چی حرف میزدیم که من به یه روزِ بارونی

تو شمال اشاره کردم و ذوق زده شدم...

تنها چیزی که یادمه این حرفش بود که : " شمالُ میخوای چیکار؟ یه روز

بارونی تو همین یه وجب جا زیر همین سقف، که قراره بشه سقف زندگیمون

کاری میکنم که برات بشه بهشت، شمالُ یادت بره "

اعتراف میکنم گوشم خیلی پُره از این حرفای دختر کُش ،اما مجنون که میگه

صورتم گُر میگیره و زبونِ چهارمتریم لال میشه :))

دغدغه های یک دهه شصتی...
ما را در سایت دغدغه های یک دهه شصتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmoonsuns64f بازدید : 90 تاريخ : پنجشنبه 25 آذر 1395 ساعت: 0:49