به تلخی ِ اسپرسو ... 3

ساخت وبلاگ
با فاصله ای پنج شش متر ار پیشخون، پشت یه میز دو نفره میشینه... درست 

روبروی من...

صاحب آن آبشار مشکی دو چشم خاکستری داره، با مژه هایی بلند و خوش حالت..

دیروز اینقدر با دقت ندیده بودمش!از اوناییِ که خدا برای خلقتش کلی وقت صرف کرده...

حامد رو صدا می زنم...جواب نمیده... 

محمدُ صدا میکنم ظاهرا محمد هم یه جایی تو آشپزخونه گیره یا صدای منو که خودمم 

به زحمت متوجه اش میشم رو ، نمی شنوه...

به ناچار خودم برای گرفتن سفارش پیش قدم میشم...

فقط نیم متر باهاش فاصله دارم و به چشمام شک میکنم که چطور این همه زیبایی رو 

از اول ندید؟!

_خوش آمدید خانم...چی میل دارین؟

_ یه دبل اسپرسو لطفا 

... انگار اسم شب رو گفته بود ...

_دیگه؟

_همین .ممنون

_ خواهش میکنم .حتما...

میرم تو آشپزخونه و بی توجه به اطرافم، فکر میکنم پس این دختر همون آدم 

تلخ سلیقه اس ، که البته بی ربط به اموراتش هم نیست!

اسممُ میشنوم... 

محمده که پشت سر هم داره یه چیزی رو تکرار میکنه ! 

حواسمو جمع میکنم! میگه سفارش میز هفت رو گرفتی چی میخواست؟

چند ثانیه طول می کشه تا متوجه حرفاش بشم ... بی مقدمه میگم اسپرسو...

دبل اسپرسو...

 

-

-

-

چهار پنج روز از آخرین باری که دیدمش میگذره...

کافه... نه ؛ من ! بدجوری دخترک رو کم دارم... همون دخترک تلخ سلیقه رو که

تو این مدت فهمیدم دبل اسپرسو رو جوری تلخ تلخ می نوشه که انگار این تلخی،

در برابر تلخی های زندگیش هیچ نیست! 

یه مدته دیگه از نق و نوق های مامان دلم نمی گیره...دیگه برام اهمیتی نداره میخوان

چه تصمیمی بگیرن ...مهم اینه که من تصمیمم رو گرفتم... اینبار که دخترک بیاد کافه ، میگم

از روزی که دیدمش دنیام زیر و رو شده...

اما... 

اون بنز مشکی... اون پسر جوون پشت رل... چرا تا الان به دستاش نگاه نکردم؟!

دنیا دور سرم میچرخه...

سرم شده یه وزنه ی بیست کیلویی که الانه از سنگینی از تنم جدا شه و بیفته...

پسره ی احمق ! چرا تا الان بهش فکر نکردی؟

کاش بیاد و منو از این جهنمی که واسه خودم ساختم نجاتم بده...

اصلا بیاد و فقط دستاشو ببینم... همین کافیه...

ادامه داره...

دغدغه های یک دهه شصتی...
ما را در سایت دغدغه های یک دهه شصتی دنبال می کنید

برچسب : تلخی,اسپرسو, نویسنده : cmoonsuns64f بازدید : 96 تاريخ : سه شنبه 28 شهريور 1396 ساعت: 19:58