انا الیه راجعون ...

ساخت وبلاگ
چند شب پیش که مسیج داد و گفت چندتا عکس جدید بفرست دلم هواتو کرده

فهمیدم حالش خیلی داغونه که با وجود حواشی چند مدت اخیر باز هم برای

ارامش به خودم رو اورده...

خوشحال بودم که هنوز دلش با منه ،ولی ته دلم یه ندایی میگفت حال بدش داره

از چیزی ناشی میشه که باهاش روبروئه...

یه تشویش و نگرانی افتاد به جونم ... دلیلش رو همون شب متوجه شدم...

پدرش داشت میرفت و دیشب رفت و من هشت ساعت بعد فهمیدم و با خودم

فکر میکنم از دیشب چقدر منتظرم بوده که تا شمارش رو گرفتم جواب داد و گفت

ماه و خورشید چرا نیستییییی؟مگه دیگه جز تو کی برام مونده؟ و بعدش فقط هق هق

هردومون بود حرفایی که پشت این اشکها گم شد...

خدایا خیلی دورم ازش ... خودت هواشو داشته باش و بهش صبر بده ... :(

دغدغه های یک دهه شصتی...
ما را در سایت دغدغه های یک دهه شصتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmoonsuns64f بازدید : 112 تاريخ : چهارشنبه 3 بهمن 1397 ساعت: 9:56