مینا 4

ساخت وبلاگ
انتظار این یکی رو نداشت ... که صید با پای خودش بیاد بیاد تو دام!

اما کور از خدا چه خواهد؟دو چشم بینا!

دختر انگار از چشماش حرفای تو سرش رو میخوند که بی هیچ حرفی گوشی رو 

از دست بهراد کشید و شماره ی خودشُ گرفت...

تهشم با یه لبخند معنی دار ادامه داد: سیو کن مریم، اخر شب منتظر تماستم! از

 جسارت دختر خوشش اومده بود. با خودش فکر میکرد شبیه مینا نبود که هنوز عین دخترای

عهد سماور شاه اعتقاد داشت دختر باید حجب و حیا داشته باشه...

در مقابل حرفش برای تایید، چشمکی زد! دختر هم سمت میزش رفت تا کیفشو برداره!

داشت میرفت که با صدای نسبتا بلندی پرسید راستی چی سیوت کنم؟

_ بهراد...

از دور با دستاش یه قلب درست کرد و رفت...

ده دقیقه ای گذشت تا صورتحسابش رو اوردن! تو اون مدت فکر میکرد اخه من و مینا

چه وجه اشتراکی داشتیم که این دوسال رو باهم بودیم؟؟؟؟

صدای میزبان اونو به خودش اورد، با کمی تعارف صورتحساب رو جلوش گذاشت و کمی بعد،

با تردید گفت اینم صورتحساب اون دوتا خانم! گفتن مهمون شما هستن!

با شنیدن این حرف یه کمی جا خورد، یه لحظه حس بازی خوردن داشت اما خیلی

زود به خودش نهیب زد اینم از شیطنت های دخترای امروزیه دیگه! بی هیچ حرفی کارت

رو روی صورتحساب گذاشت و رمز رو بهش گفت... 

وقتی اومد بیرون بارون بند اومده بود، اما دیگه از اون حس غریب و عجیبِ سر شب 

نشونی نداشت و برعکس احساس سرزندگی همه ی وجودش رو گرفته بود.اینکه حتی 

یه شب تنها نمونده باعث میشد به خودش بباله...

سوار ماشین شد و ضبط رو روشن کرد ...ولوم رو تا ته بالا برد و همراش خوند!

چه حس خوبی داشت... حس یه شروع دوباره اونم وقتی که فکرشو نمیکرد، 

زمزمه کرد باید زودتر از اینا تمومش میکردم... دل تو دلش نبود به خونه برسه و 

صید جدید رو موشکافی کنه.برای قدم اول همون جرات شماره دادنش یه امتیاز مثبت

محسوب میشد! ترافیک شهر سبکتر شده بود و همه چی داشت به سمت و سویی

میرفت که بهراد میخواست...

به خونه که رسید کتش رو در اورد و یه راست خودش رو روی کاناپه انداخت و شماره ی

مریم رو گرفت... دو سه ثانیه بعد صدایی از اون ور خط نا امیدش کرد...

_دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد...

دوباره ، سه باره و چندین بار دیگه شماره رو گرفت و هر بار با همون پیام رویرو میشد!

پاک گیج شده بود و نمیتونست باور کنه اون همه دلبری صرفا برای حساب کردن

پول شام بوده باشه...

ادامه دارد

دغدغه های یک دهه شصتی...
ما را در سایت دغدغه های یک دهه شصتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmoonsuns64f بازدید : 103 تاريخ : چهارشنبه 3 بهمن 1397 ساعت: 9:56